خاندان گوچی فیلمی واقعی {روایت خاندان معروف مد}
مکبثی که بناست رها باشد
گرچه فیلم در آغاز میخواهد یادآور «تعطیلاتِ رُمی» ویلیام وایلر باشد [البته به شکلِ معکوساش که دیگر پرنسسی نداریم که نقشاش را آدری هپبورن بازی میکرد بلکه یک پرنس داریم که حالا دارد آدام داریور نقشاش را بازی میکند] و بعد هم با حال و هوا و کادربندی و چند و چونِ مناسبات، به نوعی یادآورِ «پدرخوانده»هاست اما در نهایت، این نمایشنامهی «مکبث» است که بناست ایدهی مکمل این درام زندگینامهای باشد و لیدی گاگا هم نقشِ لیدی مکبث را بازی میکند که دیگر مثلِ آن شخصیت قرار نیست درگیر وجدان و مسائل دیگر باشد و وقتی میبیند که همه چیز نصیب شوهرش شده، تصمیم به انتقام میگیرد. اینجا هم یک جادوگر داریم که سلما هایک نقشاش را بازی کرده و متأسفانه در فیلمنامه، نقشِ چندان پررنگی در وقایع ندارد و در نهایت هم، در حدِ یک «تیپ» میمانَد. مکبثِ «خاندان گوچی» البته به شکلِ فیزیکی شاه را نمیکشد، اما کاری که میکند کمتر از کشتن نیست او هم مثل مکبث، جاهطلبیهای خود را پشتِ پیشنهاداتِ همسرش پنهان میکند. کاش میتوانستم، به مواردِ بیشتری از این «ایده مکمل» اشاره کنم که اگر دست فیلمنامهنویسان باز بود، «اشتراکات متنی» خیلی بیشتر از اینها بود با این همه متأسفانه، بخشِ اعظمِ نقاطِ ضعفِ رواییِ فیلم نتیجهی ارجاعاتِ کم به «فرامتنِ» نمایشنامهی شکسپیر است.

لیدی گاگا بیشتر به عنوان برند تا بازیگر
لیدی گاگا، در این فیلم بد بازی نکرده، مشکل این است که مقابلِ کهنهکارهایی مثلِ آل پاچینو، جرمی آیرونز و تازهکارهایی مثلِ آدام درایور و جرد لتو کم میآورد و ریدلی اسکات هم آن قدر در هر سکانس لباسهای متنوع تناش میکند [که احتمالاً فکر کرده دلیل خوبی هم دارد چون فیلم دربارهی مُد و یک برند معروف است] تا مانکن بودناش بتواند کمتجربگیاش در بازیگری را زیرِ پر و بالِ خود بگیرد؛ تجربهای که چند دهه قبل، در موردِ مدونا هم به کار گرفته شد، اما در نهایت این قدرتِ بازیگری مدونا بود که در فیلم «اویتا»ی آلن پارکر توانست او را به عنوان یک بازیگر، جا بیندازد. لیدی گاگا البته یک نامزدی اسکار را به خاطر «ستارهای متولد شدهاست» بردلی کوپر در کارنامه دارد که همین میتواند سکوی پرش خیلی خوبی باشد برای او، اما به نظرم، برای عبور از «مرز ستاره بودن» و بدل شدن به بازیگری «شش دانگ» هنوز خیلی کار دارد.
وقتی میخواهی کسی را در فیلم بکشی، آخرش نکش!
در ذکرِ خیر «House of Gucci» آمده: «درام جنایی زندگینامهای» و در منابع سینمایی و غیرِ سینمایی [مثل ویکیپدیا] چون اصلِ ماجرا در اروپا، ماجرای مشهوریست، کلِ قصه را هم در چند جمله لو دادهاند! [ببینید! من از خودم سلبِ مسئولیت میکنم!] اما تماشاگرانِ این فیلم برای اینکه به بخشِ جنایی فیلم برسند، خیلی باید صبر کنند! شخصاً از این «کش آمدنِ زمان روایت» برای رسیدن به بخشِ جناییاش اصلاً خوشم نیامده و البته هر کسی نظری دارد! اما میشد برای تدوینِ فیلم و تغییرِ مسیرِ روایتاش، فکرِ دیگری کرد همان طوری که اسکات، فیلم را تقریباً از آخر شروع کرده، اما تماشاگر را فریب داده و بخشِ اصلی را نشاناش نداده. آدم یادِ برخی از فیلمها و رمانهای جنایی میافتد که به عمد قاتل را نشان نمیدهند تا کلاه را تا روی چشمها و گوشهای تماشاگر و خوانندهی رمان پایین بکشند! آقای اسکات! شما هم؟!
منبع : نماوا مگ
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.